English    Türkçe    فارسی   

6
489-538

  • خود کلوخ و سنگ کس را ره نزد  ** زین کلوخان صد هزار آفت رسد 
  • گفت مرغش پس جهاد آنگه بود  ** کین چنین ره‌زن میان ره بود  490
  • از برای حفظ و یاری و نبرد  ** بر ره ناآمن آید شیرمرد 
  • عرق مردی آنگهی پیدا شود  ** که مسافر همره اعدا شود 
  • چون نبی سیف بودست آن رسول  ** امت او صفدرانند و فحول 
  • مصلحت در دین ما جنگ و شکوه  ** مصلحت در دین عیسی غار و کوه 
  • گفت آری گر بود یاری و زور  ** تا به قوت بر زند بر شر و شور  495
  • چون نباشد قوتی پرهیز به  ** در فرار لا یطاق آسان بجه 
  • گفت صدق دل بباید کار را  ** ورنه یاران کم نیاید یار را 
  • یار شو تا یار بینی بی‌عدد  ** زانک بی‌یاران بمانی بی‌مدد 
  • دیو گرگست و تو هم‌چون یوسفی  ** دامن یعقوب مگذار ای صفی 
  • گرگ اغلب آنگهی گیرا بود  ** کز رمه شیشک به خود تنها رود  500
  • آنک سنت یا جماعت ترک کرد  ** در چنین مسبع نه خون خویش خورد 
  • هست سنت ره جماعت چون رفیق  ** بی‌ره و بی‌یار افتی در مضیق 
  • همرهی نه کو بود خصم خرد  ** فرصتی جوید که جامه‌ی تو برد 
  • می‌رود با تو که یابد عقبه‌ای  ** که تواند کردت آنجا نهبه‌ای 
  • یا بود اشتردلی چون دید ترس  ** گوید او بهر رجوع از راه درس  505
  • یار را ترسان کند ز اشتردلی  ** این چنین همره عدو دان نه ولی 
  • راه جان‌بازیست و در هر غیشه‌ای  ** آفتی در دفع هر جان‌شیشه‌ای 
  • راه دین زان رو پر از شور و شرست  ** که نه راه هر مخنث گوهرست 
  • در ره این ترس امتحانهای نفوس  ** هم‌چو پرویزن به تمییز سبوس 
  • راه چه بود پر نشان پایها  ** یار چه بود نردبان رایها  510
  • گیرم آن گرگت نیابد ز احتیاط  ** بی ز جمعیت نیابی آن نشاط 
  • آنک تنها در رهی او خوش رود  ** با رفیقان سیر او صدتو شود 
  • با غلیظی خر ز یاران ای فقیر  ** در نشاط آید شود قوت‌پذیر 
  • هر خری کز کاروان تنها رود  ** بر وی آن راه از تعب صدتو شود 
  • چند سیخ و چند چوب افزون خورد  ** تا که تنها آن بیابان را برد  515
  • مر ترا می‌گوید آن خر خوش شنو  ** گر نه‌ای خر هم‌چنین تنها مرو 
  • آنک تنها خوش رود اندر رصد  ** با رفیقان بی‌گمان خوشتر رود 
  • هر نبیی اندرین راه درست  ** معجزه بنمود و همراهان بجست 
  • گر نباشد یاری دیوارها  ** کی برآید خانه و انبارها 
  • هر یکی دیوار اگر باشد جدا  ** سقف چون باشد معلق در هوا  520
  • گر نباشد یاری حبر و قلم  ** کی فتد بر روی کاغذها رقم 
  • این حصیری که کسی می‌گسترد  ** گر نپیوندد به هم بادش برد 
  • حق ز هر جنسی چو زوجین آفرید  ** پس نتایج شد ز جمعیت پدید 
  • او بگفت و او بگفت از اهتزاز  ** بحثشان شد اندرین معنی دراز 
  • مثنوی را چابک و دلخواه کن  ** ماجرا را موجز و کوتاه کن  525
  • بعد از آن گفتش که گندم آن کیست  ** گفت امانت از یتیم بی وصیست 
  • مال ایتام است امانت پیش من  ** زانک پندارند ما را متمن 
  • گفت من مضطرم و مجروح‌حال  ** هست مردار این زمان بر من حلال 
  • هین به دستوری ازین گندم خورم  ** ای امین و پارسا و محترم 
  • گفت مفتی ضرورت هم توی  ** بی‌ضرورت گر خوری مجرم شوی  530
  • ور ضرورت هست هم پرهیز به  ** ور خوری باری ضمان آن بده 
  • مرغ پس در خود فرو رفت آن زمان  ** توسنش سر بستد از جذب عنان 
  • چون بخورد آن گندم اندر فخ بماند  ** چند او یاسین و الانعام خواند 
  • بعد در ماندن چه افسوس و چه آه  ** پیش از آن بایست این دود سیاه 
  • آن زمان که حرص جنبید و هوس  ** آن زمان می‌گو کای فریادرس  535
  • کان زمان پیش از خرابی بصره است  ** بوک بصره وا رهد هم زان شکست 
  • ابک لی یا باکیی یا ثاکلی  ** قبل هدم البصرة و الموصل 
  • نح علی قبل موتی واغتفر  ** لا تنح لی بعد موتی واصطبر