English    Türkçe    فارسی   

6
545-594

  • گفت دزدان آمدند اندر نقاب  ** رختها بردند از پیشم شتاب  545
  • قوم گفتندش که ای چو تل ریگ  ** پس چه می‌کردی کیی ای مردریگ 
  • گفت من یک کس بدم ایشان گروه  ** با سلاح و با شجاعت با شکوه 
  • گفت اگر در جنگ کم بودت امید  ** نعره‌ای زن کای کریمان برجهید 
  • گفت آن دم کارد بنمودند و تیغ  ** که خمش ورنه کشیمت بی‌دریغ 
  • آن زمان از ترس بستم من دهان  ** این زمان هیهای و فریاد و فغان  550
  • آن زمان بست آن دمم که دم زنم  ** این زمان چندانک خواهی هی کنم 
  • چونک عمرت برد دیو فاضحه  ** بی‌نمک باشد اعوذ و فاتحه 
  • گرچه باشد بی‌نمک اکنون حنین  ** هست غفلت بی‌نمک‌تر زان یقین 
  • هم‌چنین هم بی‌نمک می‌نال نیز  ** که ذلیلان را نظر کن ای عزیز 
  • قادری بی‌گاه باشد یا به گاه  ** از تو چیزی فوت کی شد ای اله  555
  • شاه لا تاسوا علی ما فاتکم  ** کی شود از قدرتش مطلوب گم 
  • حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را 
  • گفت آن مرغ این سزای او بود  ** که فسون زاهدان را بشنود 
  • گفت زاهد نه سزای آن نشاف  ** کو خورد مال یتیمان از گزاف 
  • بعد از آن نوحه‌گری آغاز کرد  ** که فخ و صیاد لرزان شد ز درد 
  • کز تناقضهای دل پشتم شکست  ** بر سرم جانا بیا می‌مال دست  560
  • زیر دست تو سرم را راحتیست  ** دست تو در شکربخشی آیتیست 
  • سایه‌ی خود از سر من برمدار  ** بی‌قرارم بی‌قرارم بی‌قرار 
  • خوابها بیزار شد از چشم من  ** در غمت ای رشک سرو و یاسمن 
  • گر نیم لایق چه باشد گر دمی  ** ناسزایی را بپرسی در غمی 
  • مر عدم را خود چه استحقاق بود  ** که برو لطفت چنین درها گشود  565
  • خاک گرگین را کرم آسیب کرد  ** ده گهر از نور حس در جیب کرد 
  • پنج حس ظاهر و پنج نهان  ** که بشر شد نطفه‌ی مرده از آن 
  • توبه بی توفیقت ای نور بلند  ** چیست جز بر ریش توبه ریش‌خند 
  • سبلتان توبه یک یک بر کنی  ** توبه سایه‌ست و تو ماه روشنی 
  • ای ز تو ویران دکان و منزلم  ** چون ننالم چون بیفشاری دلم  570
  • چون گریزم زانک بی تو زنده نیست  ** بی خداوندیت بود بنده نیست 
  • جان من بستان تو ای جان را اصول  ** زانک بی‌تو گشته‌ام از جان ملول 
  • عاشقم من بر فن دیوانگی  ** سیرم از فرهنگی و فرزانگی 
  • چون بدرد شرم گویم راز فاش  ** چند ازین صبر و زحیر و ارتعاش 
  • در حیا پنهان شدم هم‌چون سجاف  ** ناگهان بجهم ازین زیر لحاف  575
  • ای رفیقان راهها را بست یار  ** آهوی لنگیم و او شیر شکار 
  • جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای  ** در کف شیر نری خون‌خواره‌ای 
  • او ندارد خواب و خور چون آفتاب  ** روحها را می‌کند بی‌خورد و خواب 
  • که بیا من باش یا هم‌خوی من  ** تا ببینی در تجلی روی من 
  • ور ندیدی چون چنین شیدا شدی  ** خاک بودی طالب احیا شدی  580
  • گر ز بی‌سویت ندادست او علف  ** چشم جانت چون بماندست آن طرف 
  • گربه بر سوراخ زان شد معتکف  ** که از آن سوراخ او شد معتلف 
  • گربه‌ی دیگر همی‌گردد به بام  ** کز شکار مرغ یابید او طعام 
  • آن یکی را قبله شد جولاهگی  ** وآن یکی حارس برای جامگی 
  • وان یکی بی‌کار و رو در لامکان  ** که از آن سو دادیش تو قوت جان  585
  • کار او دارد که حق را شد مرید  ** بهر کار او ز هر کاری برید 
  • دیگران چون کودکان این روز چند  ** تا شب ترحال بازی می‌کنند 
  • خوابناکی کو ز یقظت می‌جهد  ** دایه‌ی وسواس عشوه‌ش می‌دهد 
  • رو بخسپ ای جان که نگذاریم ما  ** که کسی از خواب بجهاند ترا 
  • هم تو خود را بر کنی از بیخ خواب  ** هم‌چو تشنه که شنود او بانک آب  590
  • بانگ آبم من به گوش تشنگان  ** هم‌چو باران می‌رسم از آسمان 
  • بر جه ای عاشق برآور اضطراب  ** بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب 
  • حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعده‌ی معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت 
  • عاشقی بودست در ایام پیش  ** پاسبان عهد اندر عهد خویش 
  • سالها در بند وصل ماه خود  ** شاهمات و مات شاهنشاه خود