English    Türkçe    فارسی   

6
728-777

  • من آخر اصل دان کو طارقست  ** کشتی وسواس و غی را غارقست 
  • آفتاب گنبد ازرق شود  ** کشتی هش چونک مستغرق شود 
  • چون نمردی گشت جان کندن دراز  ** مات شو در صبح ای شمع طراز  730
  • تا نگشتند اختران ما نهان  ** دانک پنهانست خورشید جهان 
  • گرز بر خود زن منی در هم شکن  ** زانک پنبه‌ی گوش آمد چشم تن 
  • گرز بر خود می‌زنی خود ای دنی  ** عکس تست اندر فعالم این منی 
  • عکس خود در صورت من دیده‌ای  ** در قتال خویش بر جوشیده‌ای 
  • هم‌چو آن شیری که در چه شد فرو  ** عکس خود را خصم خود پنداشت او  735
  • نفی ضد هست باشد بی‌شکی  ** تا ز ضد ضد را بدانی اندکی 
  • این زمان جز نفی ضد اعلام نیست  ** اندرین نشات دمی بی‌دام نیست 
  • بی‌حجابت باید آن ای ذو لباب  ** مرگ را بگزین و بر دران حجاب 
  • نه چنان مرگی که در گوری روی  ** مرگ تبدیلی که در نوری روی 
  • مرد بالغ گشت آن بچگی بمرد  ** رومیی شد صبغت زنگی سترد  740
  • خاک زر شد هیات خاکی نماند  ** غم فرج شد خار غمناکی نماند 
  • مصطفی زین گفت کای اسرارجو  ** مرده را خواهی که بینی زنده تو 
  • می‌رود چون زندگان بر خاکدان  ** مرده و جانش شده بر آسمان 
  • جانش را این دم به بالا مسکنیست  ** گر بمیرد روح او را نقل نیست 
  • زانک پیش از مرگ او کردست نقل  ** این بمردن فهم آید نه به عقل  745
  • نقل باشد نه چو نقل جان عام  ** هم‌چو نقلی از مقامی تا مقام 
  • هرکه خواهد که ببیند بر زمین  ** مرده‌ای را می‌رود ظاهر چنین 
  • مر ابوبکر تقی را گو ببین  ** شد ز صدیقی امیرالمحشرین 
  • اندرین نشات نگر صدیق را  ** تا به حشر افزون کنی تصدیق را 
  • پس محمد صد قیامت بود نقد  ** زانک حل شد در فنای حل و عقد  750
  • زاده‌ی ثانیست احمد در جهان  ** صد قیامت بود او اندر عیان 
  • زو قیامت را همی‌پرسیده‌اند  ** ای قیامت تا قیامت راه چند 
  • با زبان حال می‌گفتی بسی  ** که ز محشر حشر را پرسید کسی 
  • بهر این گفت آن رسول خوش‌پیام  ** رمز موتوا قبل موت یا کرام 
  • هم‌چنانک مرده‌ام من قبل موت  ** زان طرف آورده‌ام این صیت و صوت  755
  • پس قیامت شو قیامت را ببین  ** دیدن هر چیز را شرطست این 
  • تا نگردی او ندانی‌اش تمام  ** خواه آن انوار باشد یا ظلام 
  • عقل گردی عقل را دانی کمال  ** عشق گردی عشق را دانی ذبال 
  • گفتمی برهان این دعوی مبین  ** گر بدی ادراک اندر خورد این 
  • هست انجیر این طرف بسیار و خوار  ** گر رسد مرغی قنق انجیرخوار  760
  • در همه عالم اگر مرد و زنند  ** دم به دم در نزع و اندر مردنند 
  • آن سخنشان را وصیتها شمر  ** که پدر گوید در آن دم با پسر 
  • تا بروید عبرت و رحمت بدین  ** تا ببرد بیخ بغض و رشک و کین 
  • تو بدان نیت نگر در اقربا  ** تا ز نزع او بسوزد دل ترا 
  • کل آت آت آن را نقد دان  ** دوست را در نزع و اندر فقد دان  765
  • وز غرضها زین نظر گردد حجاب  ** این غرضها را برون افکن ز جیب 
  • ور نیاری خشک بر عجزی مه‌ایست  ** دانک با عاجز گزیده معجزیست 
  • عجز زنجیریست زنجیرت نهاد  ** چشم در زنجیرنه باید گشاد 
  • پس تضرع کن کای هادی زیست  ** باز بودم بسته گشتم این ز چیست 
  • سخت‌تر افشرده‌ام در شر قدم  ** که لفی خسرم ز قهرت دم به دم  770
  • از نصیحتهای تو کر بوده‌ام  ** بت‌شکن دعوی و بت‌گر بوده‌ام 
  • یاد صنعت فرض‌تر یا یاد مرگ  ** مرگ مانند خزان تو اصل برگ 
  • سالها این مرگ طبلک می‌زند  ** گوش تو بیگاه جنبش می‌کند 
  • گوید اندر نزع از جان آه مرگ  ** این زمان کردت ز خود آگاه مرگ 
  • این گلوی مرگ از نعره گرفت  ** طبل او بشکافت از ضرب شگفت  775
  • در دقایق خویش را در بافتی  ** رمز مردن این زمان در یافتی 
  • تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعه‌ی اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازه‌ی انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است 
  • روز عاشورا همه اهل حلب  ** باب انطاکیه اندر تا به شب