English    Türkçe    فارسی   

6
94-143

  • که چرا جز من نجوم بی‌هدی  ** قبله کردی از لیمی و عمی 
  • تا خوشت ناید مقال آن امین  ** در نبی که لا احب الا فلین  95
  • از قزح در پیش مه بستی کمر  ** زان همی رنجی ز وانشق القمر 
  • منکری این را که شمس کورت  ** شمس پیش تست اعلی‌مرتبت 
  • از ستاره دیده تصریف هوا  ** ناخوشت آید اذا النجم هوی 
  • خود مثرتر نباشد مه ز نان  ** ای بسا نان که ببرد عرق جان 
  • خود مثرتر نباشد زهره زآب  ** ای بسا آبا که کرد او تن خراب  100
  • مهر آن در جان تست و پند دوست  ** می‌زند بر گوش تو بیرون پوست 
  • پند ما در تو نگیرد ای فلان  ** پند تو در ما نگیرد هم بدان 
  • جز مگر مفتاح خاص آید ز دوست  ** که مقالید السموات آن اوست 
  • این سخن هم‌چون ستاره‌ست و قمر  ** لیک بی‌فرمان حق ندهد اثر 
  • این ستاره‌ی بی‌جهت تاثیر او  ** می‌زند بر گوشهای وحی‌جو  105
  • کی بیایید از جهت تا بی‌جهات  ** تا ندراند شما را گرگ مات 
  • آنچنان که لمعه‌ی درپاش اوست  ** شمس دنیا در صفت خفاش اوست 
  • هفت چرخ ازرقی در رق اوست  ** پیک ماه اندر تب و در دق اوست 
  • زهره چنگ مسله در وی زده  ** مشتری با نقد جان پیش آمده 
  • در هوای دستبوس او زحل  ** لیک خود را می‌نبیند از محل  110
  • دست و پا مریخ چندین خست ازو  ** وآن عطارد صد قلم بشکست ازو 
  • با منجم این همه انجم به جنگ  ** کای رها کرده تو جان بگزیده رنگ 
  • جان ویست و ما همه رنگ و رقوم  ** کوکب هر فکر او جان نجوم 
  • فکر کو آنجا همه نورست پاک  ** بهر تست این لفظ فکر ای فکرناک 
  • هر ستاره خانه دارد در علا  ** هیچ خانه در نگنجد نجم ما  115
  • جای سوز اندر مکان کی در رود  ** نور نامحدود را حد کی بود 
  • لیک تمثیلی و تصویری کنند  ** تا که در یابد ضعیفی عشقمند 
  • مثل نبود لیک باشد آن مثال  ** تا کند عقل مجمد را گسیل 
  • عقل سر تیزست لیکن پای سست  ** زانک دل ویران شدست و تن درست 
  • عقلشان در نقل دنیا پیچ پیچ  ** فکرشان در ترک شهوت هیچ هیچ  120
  • صدرشان در وقت دعوی هم‌چو شرق  ** صبرشان در وقت تقوی هم‌چو برق 
  • عالمی اندر هنرها خودنما  ** هم‌چو عالم بی‌وفا وقت وفا 
  • وقت خودبینی نگنجد در جهان  ** در گلو و معده گم گشته چو نان 
  • این همه اوصافشان نیکو شود  ** بد نماند چونک نیکوجو شود 
  • گر منی گنده بود هم‌چون منی  ** چون به جان پیوست یابد روشنی  125
  • هر جمادی که کند رو در نبات  ** از درخت بخت او روید حیات 
  • هر نباتی کان به جان رو آورد  ** خضروار از چشمه‌ی حیوان خورد 
  • باز جان چون رو سوی جانان نهد  ** رخت را در عمر بی‌پایان نهد 
  • سال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضل‌ترست و عزیزتر و شریف‌تر و مکرم‌تر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او 
  • واعظی را گفت روزی سایلی  ** کای تو منبر را سنی‌تر قایلی 
  • یک سالستم بگو ای ذو لباب  ** اندرین مجلس سالم را جواب  130
  • بر سر بارو یکی مرغی نشست  ** از سر و از دم کدامینش بهست 
  • گفت اگر رویش به شهر و دم به ده  ** روی او از دم او می‌دان که به 
  • ور سوی شهرست دم رویش به ده  ** خاک آن دم باش و از رویش بجه 
  • مرغ با پر می‌پرد تا آشیان  ** پر مردم همتست ای مردمان 
  • عاشقی که آلوده شد در خیر و شر  ** خیر و شر منگر تو در همت نگر  135
  • باز اگر باشد سپید و بی‌نظیر  ** چونک صیدش موش باشد شد حقیر 
  • ور بود چغدی و میل او به شاه  ** او سر بازست منگر در کلاه 
  • آدمی بر قد یک طشت خمیر  ** بر فزود از آسمان و از اثیر 
  • هیچ کرمنا شنید این آسمان  ** که شنید این آدمی پر غمان 
  • بر زمین و چرخ عرضه کرد کس  ** خوبی و عقل و عبارات و هوس  140
  • جلوه کردی هیچ تو بر آسمان  ** خوبی روی و اصابت در گمان 
  • پیش صورتهای حمام ای ولد  ** عرضه کردی هیچ سیم‌اندام خود 
  • بگذری زان نقشهای هم‌چو حور  ** جلوه آری با عجوز نیم‌کور