English    Türkçe    فارسی   

6
960-1009

  • در ده جغدان فضولی می‌کنی  ** فتنه و تشویش در می‌افکنی  960
  • مسکن ما را که شد رشک اثیر  ** تو خرابه خوانی و نام حقیر 
  • شید آوردی که تا جغدان ما  ** مر ترا سازند شاه و پیشوا 
  • وهم و سودایی دریشان می‌تنی  ** نام این فردوس ویران می‌کنی 
  • بر سرت چندان زنیم ای بد صفات  ** که بگویی ترک شید و ترهات 
  • پیش مشرق چارمیخش می‌کنند  ** تن برهنه شاخ خارش می‌زنند  965
  • از تنش صد جای خون بر می‌جهد  ** او احد می‌گوید و سر می‌نهد 
  • پندها دادم که پنهان دار دین  ** سر بپوشان از جهودان لعین 
  • عاشق است او را قیامت آمدست  ** تا در توبه برو بسته شدست 
  • عاشقی و توبه یا امکان صبر  ** این محالی باشد ای جان بس سطبر 
  • توبه کردم و عشق هم‌چون اژدها  ** توبه وصف خلق و آن وصف خدا  970
  • عشق ز اوصاف خدای بی‌نیاز  ** عاشقی بر غیر او باشد مجاز 
  • زانک آن حسن زراندود آمدست  ** ظاهرش نور اندرون دود آمدست 
  • چون رود نور و شود پیدا دخان  ** بفسرد عشق مجازی آن زمان 
  • وا رود آن حسن سوی اصل خود  ** جسم ماند گنده و رسوا و بد 
  • نور مه راجع شود هم سوی ماه  ** وا رود عکسش ز دیوار سیاه  975
  • پس بماند آب و گل بی آن نگار  ** گردد آن دیوار بی مه دیووار 
  • قلب را که زر ز روی او بجست  ** بازگشت آن زر بکان خود نشست 
  • پس مس رسوا بماند دود وش  ** زو سیه‌روتر بماند عاشقش 
  • عشق بینایان بود بر کان زر  ** لاجرم هر روز باشد بیشتر 
  • زانک کان را در زری نبود شریک  ** مرحبا ای کان زر لاشک فیک  980
  • هر که قلبی را کند انباز کان  ** وا رود زر تا بکان لامکان 
  • عاشق و معشوق مرده ز اضطراب  ** مانده ماهی رفته زان گرداب آب 
  • عشق ربانیست خورشید کمال  ** امر نور اوست خلقان چون ظلال 
  • مصطفی زین قصه چون خوش برشکفت  ** رغبت افزون گشت او را هم بگفت 
  • مستمع چون یافت هم‌چون مصطفی  ** هر سر مویش زبانی شد جدا  985
  • مصطفی گفتش که اکنون چاره چیست  ** گفت این بنده مر او را مشتریست 
  • هر بها که گوید او را می‌خرم  ** در زیان و حیف ظاهر ننگرم 
  • کو اسیر الله فی الارض آمدست  ** سخره‌ی خشم عدو الله شدست 
  • وصیت کردن مصطفی علیه‌السلام صدیق را رضی الله عنه کی چون بلال را مشتری می‌شوی هر آینه ایشان از ستیز بر خواهند در بها فزود و بهای او را خواهند فزودن مرا درین فضیلت شریک خود کن وکیل من باش و نیم بها از من بستان 
  • مصطفی گفتش کای اقبال‌جو  ** اندرین من می‌شوم انباز تو 
  • تو وکیلم باش نیمی بهر من  ** مشتری شو قبض کن از من ثمن  990
  • گفت صد خدمت کنم رفت آن زمان  ** سوی خانه‌ی آن جهود بی‌امان 
  • گفت با خود کز کف طفلان گهر  ** پس توان آسان خریدن ای پدر 
  • عقل و ایمان را ازین طفلان گول  ** می‌خرد با ملک دنیا دیو غول 
  • آنچنان زینت دهد مردار را  ** که خرد زیشان دو صد گلزار را 
  • آن‌چنان مهتاب پیماید به سحر  ** کز خسان صد کیسه برباید به سحر  995
  • انبیاشان تاجری آموختند  ** پیش ایشان شمع دین افروختند 
  • دیو و غول ساحر از سحر و نبرد  ** انبیا را در نظرشان زشت کرد 
  • زشت گرداند به جادویی عدو  ** تا طلاق افتد میان جفت و شو 
  • دیده‌هاشان را به سحر می‌دوختند  ** تا چنین جوهر به خس بفروختند 
  • این گهر از هر دو عالم برترست  ** هین بخر زین طفل جاهل کو خرست  1000
  • پیش خر خرمهره و گوهر یکیست  ** آن اشک را در در و دریا شکیست 
  • منکر بحرست و گوهرهای او  ** کی بود حیوان در و پیرایه‌جو 
  • در سر حیوان خدا ننهاده است  ** کو بود در بند لعل و درپرست 
  • مر خران را هیچ دیدی گوش‌وار  ** گوش و هوش خر بود در سبزه‌زار 
  • احسن التقویم در والتین بخوان  ** که گرامی گوهرست ای دوست جان  1005
  • احسن التقویم از عرش او فزون  ** احسن التقویم از فکرت برون 
  • گر بگویم قیمت این ممتنع  ** من بسوزم هم بسوزد مستمع 
  • لب ببند اینجا و خر این سو مران  ** رفت این صدیق سوی آن خران 
  • حلقه در زد چو در را بر گشود  ** رفت بی‌خود در سرای آن جهود