English    Türkçe    فارسی   

1
1505-1514

  • سوی حس و سوی عقل او کامل است ** گر چه خود نسبت به جان او جاهل است‌‌ 1505
  • بحث عقل و حس اثر دان یا سبب ** بحث جانی یا عجب یا بو العجب‌‌
  • ضوء جان آمد نماند ای مستضی ** لازم و ملزوم و نافی مقتضی‌‌
  • ز آن که بینایی که نورش بازغ است ** از دلیل چون عصا بس فارغ است‌‌
  • تفسیر و هو معکم أين ما کنتم
  • بار دیگر ما به قصه آمدیم ** ما از آن قصه برون خود کی شدیم‌‌
  • گر به جهل آییم آن زندان اوست ** ور به علم آییم آن ایوان اوست‌‌ 1510
  • ور به خواب آییم مستان وی‌‌ایم ** ور به بیداری به دستان وی‌‌ایم‌‌
  • ور بگرییم ابر پر زرق وی‌‌ایم ** ور بخندیم آن زمان برق وی‌‌ایم‌‌
  • ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست ** ور به صلح و عذر عکس مهر اوست‌‌
  • ما که‌‌ایم اندر جهان پیچ پیچ ** چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ‌‌
  • سؤال کردن رسول روم از عمر از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل اجساد