-
گفت طوطی ارمغان بنده کو ** آن چه دیدی و آن چه گفتی باز گو
- “Where is my present?” asked the parrot. “Relate what thou hast seen and said.”
-
گفت نی من خود پشیمانم از آن ** دست خود خایان و انگشتان گزان
- “Nay,” said he, “indeed I am repenting of that (which I said), gnawing my hand and biting my fingers (in remorse).
-
من چرا پیغام خامی از گزاف ** بردم از بیدانشی و از نشاف
- Why, from ignorance and folly, did I idly bear (such) an inconsiderate message?”
-
گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست ** چیست آن کاین خشم و غم را مقتضی است
- “O master,” said the parrot, “what is thy repentance for? What is it that causes this anger and grief?”
-
گفت گفتم آن شکایتهای تو ** با گروهی طوطیان همتای تو 1655
- “I told thy complaints,” said he, “to a company of parrots resembling thee.
-
آن یکی طوطی ز دردت بوی برد ** زهرهاش بدرید و لرزید و بمرد
- One parrot got scent of (understood) thy pain: her heart broke, and she trembled and died.
-
من پشیمان گشتم این گفتن چه بود ** لیک چون گفتم پشیمانی چه سود
- I became sorry, (thinking) ‘why did I say this?’ but what was the use of repenting after I had said it?”
-
نکته ای کان جست ناگه از زبان ** همچو تیری دان که جست آن از کمان
- Know that a word which suddenly shot from the tongue is like an arrow shot from the bow.
-
وانگردد از ره آن تیر ای پسر ** بند باید کرد سیلی را ز سر
- O son, that arrow does not turn back on its way: you must dam a torrent at the source.
-
چون گذشت از سر جهانی را گرفت ** گر جهان ویران کند نبود شگفت 1660
- When it left the source behind, it swept over a world (of country): if it lays waste the world, ’tis no wonder.