English    Türkçe    فارسی   

1
191-200

  • اندر آمد شادمان در راه مرد ** بی‌‌خبر کان شاه قصد جانش کرد
  • اسب تازی بر نشست و شاد تاخت ** خونبهای خویش را خلعت شناخت‌‌
  • ای شده اندر سفر با صد رضا ** خود به پای خویش تا سوء القضا
  • در خیالش ملک و عز و مهتری ** گفت عزرائیل رو آری بری‌‌
  • چون رسید از راه آن مرد غریب ** اندر آوردش به پیش شه طبیب‌‌ 195
  • سوی شاهنشاه بردندش به ناز ** تا بسوزد بر سر شمع طراز
  • شاه دید او را بسی تعظیم کرد ** مخزن زر را بدو تسلیم کرد
  • پس حکیمش گفت کای سلطان مه ** آن کنیزک را بدین خواجه بده‌‌
  • تا کنیزک در وصالش خوش شود ** آب وصلش دفع آن آتش شود
  • شه بدو بخشید آن مه روی را ** جفت کرد آن هر دو صحبت جوی را 200