English    Türkçe    فارسی   

1
2177-2186

  • گفت در باطن خدایا از تو داد ** محتسب بر پیرکی چنگی فتاد
  • He said within himself, “O God, help, I beseech thee! The Inspector has fallen upon a poor old harper.”
  • چون نظر اندر رخ آن پیر کرد ** دید او را شرمسار و روی زرد
  • When ‘Umar looked on the old man's countenance, he saw him ashamed and pale.
  • پس عمر گفتش مترس از من مرم ** کت بشارتها ز حق آورده‌‌ام‌‌
  • Then ‘Umar said to him, “Fear not, do not flee from me, for I have brought thee glad tidings from God.
  • چند یزدان مدحت خوی تو کرد ** تا عمر را عاشق روی تو کرد 2180
  • How often has God praised thy disposition, so that He has made ‘Umar in love with thy face!
  • پیش من بنشین و مهجوری مساز ** تا به گوشت گویم از اقبال راز
  • Sit down beside me and do not make separation (between us), that I may say into thine ear the secret (message) from (the Divine) favour.
  • حق سلامت می‌‌کند می‌‌پرسدت ** چونی از رنج و غمان بی‌‌حدت‌‌
  • God sends thee greeting and asks thee how thou farest in thy distress and boundless sorrows.
  • نک قراضه‌‌ی چند ابریشم بها ** خرج کن این را و باز اینجا بیا
  • Lo, here are some pieces of gold to pay for silk. Spend them and come back to this place.”
  • پیر لرزان گشت چون این را شنید ** دست می‌‌خایید و بر خود می‌‌تپید
  • The old man trembled when he heard this, biting his hand and quivering all over,
  • بانگ می‌‌زد کای خدای بی‌‌نظیر ** بس که از شرم آب شد بی‌‌چاره پیر 2185
  • Crying, “O God who hast no like!” inasmuch as the poor old man was melted with shame.
  • چون بسی بگریست و از حد رفت درد ** چنگ را زد بر زمین و خرد کرد
  • After he had wept long and his grief had gone beyond (all) bounds, he dashed his harp on the earth and broke it to bits.