English    Türkçe    فارسی   

1
237-246

  • وهم موسی با همه نور و هنر ** شد از آن محجوب، تو بی‌‌پر مپر
  • آن گل سرخ است تو خونش مخوان ** مست عقل است او تو مجنونش مخوان‌‌
  • گر بدی خون مسلمان کام او ** کافرم گر بردمی من نام او
  • می‌‌بلرزد عرش از مدح شقی ** بد گمان گردد ز مدحش متقی‌‌ 240
  • شاه بود و شاه بس آگاه بود ** خاص بود و خاصه‌‌ی الله بود
  • آن کسی را کش چنین شاهی کشد ** سوی بخت و بهترین جاهی کشد
  • گر ندیدی سود او در قهر او ** کی شدی آن لطف مطلق قهر جو
  • بچه می‌‌لرزد از آن نیش حجام ** مادر مشفق در آن غم شاد کام‌‌
  • نیم جان بستاند و صد جان دهد ** آن چه در وهمت نیاید آن دهد 245
  • تو قیاس از خویش می‌‌گیری و لیک ** دور دور افتاده‌‌ای بنگر تو نیک‌‌
  • حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان‌‌