English    Türkçe    فارسی   

1
3197-3206

  • لایق آن دیدم که من آیینه‌‌ای ** پیش تو آرم چو نور سینه‌‌ای‌‌
  • I deemed it fitting that I should bring to thee a mirror like the (inward) light of a (pure) breast,
  • تا ببینی روی خوب خود در آن ** ای تو چون خورشید شمع آسمان‌‌
  • That thou mayst behold thy beauteous face therein, O thou who, like the sun, art the candle of heaven.
  • آینه آوردمت ای روشنی ** تا چو بینی روی خود یادم کنی‌‌
  • I have brought thee a mirror, O light (of mine eyes), so that when thou seest thy face thou mayst think of me.”
  • آینه بیرون کشید او از بغل ** خوب را آیینه باشد مشتغل‌‌ 3200
  • He drew forth the mirror from beneath his arm: the fair one's business is with a mirror.
  • آینه‌‌ی هستی چه باشد نیستی ** نیستی بر گر تو ابله نیستی‌‌
  • What is the mirror of Being? Not-being. Bring not-being (as your gift), if you are not a fool.
  • هستی اندر نیستی بتوان نمود ** مال داران بر فقیر آرند جود
  • Being can be seen (only) in not-being: the rich bestow (exhibit) generosity on the poor.
  • آینه‌‌ی صافی نان خود گرسنه ست ** سوخته هم آینه‌‌ی آتش زنه ست‌‌
  • The clear mirror of bread is truly the hungry man; tinder, likewise, is the mirror of that (the stick or flint) from which fire is struck.
  • نیستی و نقص هر جایی که خاست ** آینه‌‌ی خوبی جمله‌‌ی پیشه‌‌هاست‌‌
  • Not-being and defect, wherever they arise (appear), are the mirror which displays the excellence of all crafts.
  • چون که جامه چست و دوزیده بود ** مظهر فرهنگ درزی چون شود 3205
  • When a garment is neat and well-stitched, how should it enable the tailor to exhibit his skill?
  • ناتراشیده همی‌‌باید جذوع ** تا دروگر اصل سازد یا فروع‌‌
  • Trunks of trees must be unhewn in order that the woodcutter may fashion the stem or the branches (and thus exercise his craft).