English    Türkçe    فارسی   

1
3274-3283

  • جان جان چون واکشد پا را ز جان ** جان چنان گردد که بی‌‌جان تن بدان‌‌
  • سر از آن رو می‌‌نهم من بر زمین ** تا گواه من بود در روز دین‌‌ 3275
  • یوم دین که زلزلت زلزالها ** این زمین باشد گواه حالها
  • کاو تحدث جهرة أخبارها ** در سخن آید زمین و خاره‌‌ها
  • فلسفی منکر شود در فکر و ظن ** گو برو سر را بر آن دیوار زن‌‌
  • نطق آب و نطق خاک و نطق گل ** هست محسوس حواس اهل دل‌‌
  • فلسفی کاو منکر حنانه است ** از حواس اولیا بیگانه است‌‌ 3280
  • گوید او که پرتو سودای خلق ** بس خیالات آورد در رای خلق‌‌
  • بلکه عکس آن فساد و کفر او ** این خیال منکری را زد بر او
  • فلسفی مر دیو را منکر شود ** در همان دم سخره‌‌ی دیوی بود