English    Türkçe    فارسی   

1
387-396

  • گر هزاران دام باشد در قدم ** چون تو با مایی نباشد هیچ غم‌‌
  • هر شبی از دام تن ارواح را ** می‌‌رهانی می‌‌کنی الواح را
  • می‌‌رهند ارواح هر شب زین قفس ** فارغان، نه حاکم و محکوم کس‌‌
  • شب ز زندان بی‌‌خبر زندانیان ** شب ز دولت بی‌‌خبر سلطانیان‌‌ 390
  • نه غم و اندیشه‌‌ی سود و زیان ** نه خیال این فلان و آن فلان‌‌
  • حال عارف این بود بی‌‌خواب هم ** گفت ایزد هم رقود زین مرم‌‌
  • خفته از احوال دنیا روز و شب ** چون قلم در پنجه‌‌ی تقلیب رب‌‌
  • آن که او پنجه نبیند در رقم ** فعل پندارد به جنبش از قلم‌‌
  • شمه‌‌ای زین حال عارف وانمود ** خلق را هم خواب حسی در ربود 395
  • رفته در صحرای بی‌‌چون جانشان ** روحشان آسوده و ابدانشان‌‌