English    Türkçe    فارسی   

1
396-405

  • رفته در صحرای بی‌‌چون جانشان ** روحشان آسوده و ابدانشان‌‌
  • وز صفیری باز دام اندر کشی ** جمله را در داد و در داور کشی‌‌
  • فالق الإصباح اسرافیل‌‌وار ** جمله را در صورت آرد ز ان دیار
  • روحهای منبسط را تن کند ** هر تنی را باز آبستن کند
  • اسب جانها را کند عاری ز زین ** سر النوم اخ الموت است این‌‌ 400
  • لیک بهر آن که روز آیند باز ** بر نهد بر پایشان بند دراز
  • تا که روزش واکشد ز ان مرغزار ** وز چراگاه آردش در زیر بار
  • کاش چون اصحاب کهف این روح را ** حفظ کردی یا چو کشتی نوح را
  • تا از این طوفان بیداری و هوش ** وارهیدی این ضمیر چشم و گوش‌‌
  • ای بسی اصحاب کهف اندر جهان ** پهلوی تو پیش تو هست این زمان‌‌ 405