English    Türkçe    فارسی   

1
566-575

  • پنبه اندر گوش حس دون کنید ** بند حس از چشم خود بیرون کنید
  • پنبه‌‌ی آن گوش سر گوش سر است ** تا نگردد این کر آن باطن کر است‌‌
  • بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید ** تا خطاب ارجعی را بشنوید
  • تا به گفت‌‌وگوی بیداری دری ** تو ز گفت خواب بویی کی بری‌‌
  • سیر بیرونی است قول و فعل ما ** سیر باطن هست بالای سما 570
  • حس خشکی دید کز خشکی بزاد ** عیسی جان پای بر دریا نهاد
  • سیر جسم خشک بر خشکی فتاد ** سیر جان پا در دل دریا نهاد
  • چون که عمر اندر ره خشکی گذشت ** گاه کوه و گاه صحرا گاه دشت‌‌
  • آب حیوان از کجا خواهی تو یافت ** موج دریا را کجا خواهی شکافت‌‌
  • موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست ** موج آبی محو و سکر است و فناست‌‌ 575