-
گفت هر یک را به دین عیسوی ** نایب حق و خلیفهی من توی
- He said to each one, “In the religion of Jesus thou art the vicar of God and my khalífa (vicegerent),
-
و آن امیران دگر اتباع تو ** کرد عیسی جمله را اشیاع تو
- And those other amírs are thy followers: Jesus hath made all of them thy assistants.
-
هر امیری کو کشید گردن بگیر ** یا بکش یا خود همیدارش اسیر
- Any amír who lifts his neck (in rebellion), seize him and either kill him or hold him captive;
-
لیک تا من زندهام این وامگو ** تا نمیرم این ریاست را مجو
- But do not declare this whilst I am alive: do not seek this supreme authority until I am dead.
-
تا نمیرم من تو این پیدا مکن ** دعوی شاهی و استیلا مکن 655
- Until I am dead, do not reveal this: do not lay claim to sovereignty and dominion.
-
اینک این طومار و احکام مسیح ** یک به یک بر خوان تو بر امت فصیح
- Here is this scroll and the ordinances of the Messiah: recite them distinctly, one by one, to his people.”
-
هر امیری را چنین گفت او جدا ** نیست نایب جز تو در دین خدا
- Thus he spoke to each amír separately, (saying), “There is no vicar in the religion of God except thee.”
-
هر یکی را کرد او یک یک عزیز ** هر چه آن را گفت این را گفت نیز
- He honoured each, one by one, (in this way): whatever he said to that (amír) he also said to this.
-
هر یکی را او یکی طومار داد ** هر یکی ضد دگر بود المراد
- To each he gave one scroll: every one was purposely the contrary of the other.
-
جملگی طومارها بد مختلف ** چون حروف آن جمله از یا تا الف 660
- The text of those scrolls was diverse; all were (different), like the letters from alif to yá.