English    Türkçe    فارسی   

1
92-101

  • بد ز گستاخی کسوف آفتاب ** شد عزازیلی ز جرات رد باب‌‌
  • ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
  • دست بگشاد و کنارانش گرفت ** همچو عشق اندر دل و جانش گرفت‌‌
  • دست و پیشانیش بوسیدن گرفت ** وز مقام و راه پرسیدن گرفت‌‌
  • پرس پرسان می‌‌کشیدش تا به صدر ** گفت گنجی یافتم آخر به صبر 95
  • گفت ای نور حق و دفع حرج ** معنی الصبر مفتاح الفرج‌‌
  • ای لقای تو جواب هر سؤال ** مشکل از تو حل شود بی‌‌قیل و قال‌‌
  • ترجمانی هر چه ما را در دل است ** دست گیری هر که پایش در گل است‌‌
  • مرحبا یا مجتبی یا مرتضی ** إن تغب جاء القضاء ضاق الفضا
  • أنت مولی القوم من لا یشتهی ** قد ردی کلا لئن لم ینته‌‌ 100
  • بردن پادشاه آن طبیب را بر سر بیمار تا حال او را ببیند
  • چون گذشت آن مجلس و خوان کرم ** دست او بگرفت و برد اندر حرم‌‌