English    Türkçe    فارسی   

1
960-969

  • تا مرا ز ینجا به هندستان برد ** بو که بنده کان طرف شد جان برد 960
  • نک ز درویشی گریزانند خلق ** لقمه‌‌ی حرص و امل ز آنند خلق‌‌
  • ترس درویشی مثال آن هراس ** حرص و کوشش را تو هندستان شناس‌‌
  • باد را فرمود تا او را شتاب ** برد سوی قعر هندستان بر آب‌‌
  • روز دیگر وقت دیوان و لقا ** پس سلیمان گفت عزراییل را
  • کان مسلمان را بخشم از چه چنان ** بنگریدی تا شد آواره ز خان‌‌ 965
  • گفت من از خشم کی کردم نظر ** از تعجب دیدمش در رهگذر
  • که مرا فرمود حق که امروز هان ** جان او را تو به هندستان ستان‌‌
  • از عجب گفتم گر او را صد پر است ** او به هندستان شدن دور اندر است‌‌
  • تو همه کار جهان را همچنین ** کن قیاس و چشم بگشا و ببین‌‌