English    Türkçe    فارسی   

2
2233-2242

  • دیده نابینا و دل چون آفتاب ** همچو پیلی دیده هندستان به خواب‏
  • چشم بسته خفته بیند صد طرب ** چون گشاید آن نبیند ای عجب‏
  • بس عجب در خواب روشن می‏شود ** دل درون خواب روزن می‏شود 2235
  • آن که بیدار است و بیند خواب خوش ** عارف است او خاک او در دیده کش‏
  • پیش او بنشست و می‏پرسید حال ** یافتش درویش و هم صاحب عیال‏
  • گفت عزم تو کجا ای بایزید ** رخت غربت را کجا خواهی کشید
  • گفت قصد کعبه دارم از پگه ** گفت هین با خود چه داری زاد ره‏
  • گفت دارم از درم نقره دویست ** نک ببسته سخت در گوشه‏ی ردی است‏ 2240
  • گفت طوفی کن به گردم هفت بار ** وین نکوتر از طواف حج شمار
  • و آن درمها پیش من نه‏ای جواد ** دان که حج کردی و حاصل شد مراد