English    Türkçe    فارسی   

2
870-879

  • تا علاج آن دهان تو کنیم ** تو حبیب و ما طبیب پر فنیم‏ 870
  • بهر کیکی نو گلیمی سوختن ** نیست لایق از تو دیده دوختن‏
  • با همه بنشین دو سه دستان بگو ** تا ببینم صورت عقلت نکو
  • آن ذکی را پس فرستاد او به کار ** سوی حمامی که رو خود را بخار
  • وین دگر را گفت خه تو زیرکی ** صد غلامی در حقیقت نه یکی‏
  • آن نه‏ای که خواجه‏تاش تو نمود ** از تو ما را سرد می‏کرد آن حسود 875
  • گفت او دزد و کژ است و کژنشین ** حیز و نامرد و چنان است و چنین‏
  • گفت پیوسته بده ست او راست گو ** راست گویی من ندیده ستم چو او
  • راست گویی در نهادش خلقتی است ** هر چه گوید من نگویم تهمتی است‏
  • کژ ندانم آن نکو اندیش را ** متهم دارم وجود خویش را