English    Türkçe    فارسی   

3
1550-1559

  • او در آمد گفت استا را سلام ** خیر باشد رنگ رویت زردفام 1550
  • گفت استا نیست رنجی مر مرا ** تو برو بنشین مگو یاوه هلا
  • نفی کرد اما غبار وهم بد ** اندکی اندر دلش ناگاه زد
  • اندر آمد دیگری گفت این چنین ** اندکی آن وهم افزون شد بدین
  • همچنین تا وهم او قوت گرفت ** ماند اندر حال خود بس در شگفت
  • بیمار شدن فرعون هم به وهم از تعظیم خلقان
  • سجده‌ی خلق از زن و از طفل و مرد ** زد دل فرعون را رنجور کرد 1555
  • گفتن هریک خداوند و ملک ** آنچنان کردش ز وهمی منهتک
  • که به دعوی الهی شد دلیر ** اژدها گشت و نمی‌شد هیچ سیر
  • عقل جزوی آفتش وهمست و ظن ** زانک در ظلمات شد او را وطن
  • بر زمین گر نیم گز راهی بود ** آدمی بی وهم آمن می‌رود