English    Türkçe    فارسی   

3
261-270

  • او همی‌خواهد که بعضی حق آن ** وا گزارد چون شوی تو میهمان
  • بس وصیت کرد ما را او نهان ** که کشیدش سوی ده لابه‌کنان
  • گفت حقست این ولی ای سیبویه ** اتق من شر من احسنت الیه
  • دوستی تخم دم آخر بود ** ترسم از وحشت که آن فاسد شود
  • صحبتی باشد چو شمشیر قطوع ** همچو دی در بوستان و در زروع 265
  • صحبتی باشد چو فصل نوبهار ** زو عمارتها و دخل بی‌شمار
  • حزم آن باشد که ظن بد بری ** تا گریزی و شوی از بد بری
  • حزم س الظن گفتست آن رسول ** هر قدم را دام می‌دان ای فضول
  • روی صحرا هست هموار و فراخ ** هر قدم دامیست کم ران اوستاخ
  • آن بز کوهی دود که دام کو ** چون بتازد دامش افتد در گلو 270