English    Türkçe    فارسی   

3
2639-2648

  • محتشم چون عاریت را ملک دید ** پس بر آن مال دروغین می‌طپید
  • خواب می‌بیند که او را هست مال ** ترسد از دزدی که برباید جوال 2640
  • چون ز خوابش بر جهاند گوش‌کش ** پس ز ترس خویش تسخر آیدش
  • همچنان لرزانی این عالمان ** که بودشان عقل و علم این جهان
  • از پی این عاقلان ذو فنون ** گفت ایزد در نبی لا یعلمون
  • هر یکی ترسان ز دزدی کسی ** خویشتن را علم پندارد بسی
  • گوید او که روزگارم می‌برند ** خود ندارد روزگار سودمند 2645
  • گوید از کارم بر آوردند خلق ** غرق بی‌کاریست جانش تابه حلق
  • عور ترسان که منم دامن کشان ** چون رهانم دامن از چنگالشان
  • صد هزاران فضل داند از علوم ** جان خود را می‌نداند آن ظلوم