English    Türkçe    فارسی   

3
2646-2655

  • گوید از کارم بر آوردند خلق ** غرق بی‌کاریست جانش تابه حلق
  • عور ترسان که منم دامن کشان ** چون رهانم دامن از چنگالشان
  • صد هزاران فضل داند از علوم ** جان خود را می‌نداند آن ظلوم
  • داند او خاصیت هر جوهری ** در بیان جوهر خود چون خری
  • که همی‌دانم یجوز و لایجوز ** خود ندانی تو یجوزی یا عجوز 2650
  • این روا و آن ناروا دانی ولیک ** تو روا یا ناروایی بین تو نیک
  • قیمت هر کاله می‌دانی که چیست ** قیمت خود را ندانی احمقیست
  • سعدها و نحسها دانسته‌ای ** ننگری سعدی تو یا ناشسته‌ای
  • جان جمله علمها اینست این ** که بدانی من کیم در یوم دین
  • آن اصول دین بدانستی ولیک ** بنگر اندر اصل خود گر هست نیک 2655