English    Türkçe    فارسی   

3
2649-2658

  • داند او خاصیت هر جوهری ** در بیان جوهر خود چون خری
  • که همی‌دانم یجوز و لایجوز ** خود ندانی تو یجوزی یا عجوز 2650
  • این روا و آن ناروا دانی ولیک ** تو روا یا ناروایی بین تو نیک
  • قیمت هر کاله می‌دانی که چیست ** قیمت خود را ندانی احمقیست
  • سعدها و نحسها دانسته‌ای ** ننگری سعدی تو یا ناشسته‌ای
  • جان جمله علمها اینست این ** که بدانی من کیم در یوم دین
  • آن اصول دین بدانستی ولیک ** بنگر اندر اصل خود گر هست نیک 2655
  • از اصولینت اصول خویش به ** که بدانی اصل خود ای مرد مه
  • صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
  • اصلشان بد بود آن اهل سبا ** می‌رمیدندی ز اسباب لقا
  • دادشان چندان ضیاع و باغ و راغ ** از چپ و از راست از بهر فراغ