English    Türkçe    فارسی   

3
267-276

  • حزم آن باشد که ظن بد بری ** تا گریزی و شوی از بد بری
  • حزم س الظن گفتست آن رسول ** هر قدم را دام می‌دان ای فضول
  • روی صحرا هست هموار و فراخ ** هر قدم دامیست کم ران اوستاخ
  • آن بز کوهی دود که دام کو ** چون بتازد دامش افتد در گلو 270
  • آنک می‌گفتی که کو اینک ببین ** دشت می‌دیدی نمی‌دیدی کمین
  • بی کمین و دام و صیاد ای عیار ** دنبه کی باشد میان کشت‌زار
  • آنک گستاخ آمدند اندر زمین ** استخوان و کله‌هاشان را ببین
  • چون به گورستان روی ای مرتضا ** استخوانشان را بپرس از ما مضی
  • تا بظاهر بینی آن مستان کور ** چون فرو رفتند در چاه غرور 275
  • چشم اگر داری تو کورانه میا ** ور نداری چشم دست آور عصا