English    Türkçe    فارسی   

3
2686-2695

  • کیمیای مرگ و جسکست آن صفت ** مرگ گردد زان حیاتت عاقبت
  • بس غدایی که ز وی دل زنده شد ** چون بیامد در تن تو گنده شد
  • بس عزیزی که بناز اشکار شد ** چون شکارت شد بر تو خوار شد
  • آشنایی عقل با عقل از صفا ** چون شود هر دم فزون باشد ولا
  • آشنایی نفس با هر نفس پست ** تو یقین می‌دان که دم دم کمترست 2690
  • زانک نفسش گرد علت می‌تند ** معرفت را زود فاسد می‌کند
  • گر نخواهی دوست را فردا نفیر ** دوستی با عاقل و با عقل گیر
  • از سموم نفس چون با علتی ** هر چه گیری تو مرض را آلتی
  • گر بگیری گوهری سنگی شود ** ور بگیری مهر دل جنگی شود
  • ور بگیری نکته‌ی بکری لطیف ** بعد درکت گشت بی‌ذوق و کثیف 2695