English    Türkçe    فارسی   

3
3016-3025

  • چونک دود و شور او بسیار شد ** هر که صوفی بود با او یار شد
  • کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند ** تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند
  • بوالفضولی گفت صوفی را که چیست ** سفره‌ای آویخته وز نان تهیست
  • گفت رو رو نقش بی‌معنیستی ** تو بجو هستی که عاشق نیستی
  • عشق نان بی نان غذای عاشق است ** بند هستی نیست هر کو صادقست 3020
  • عاشقان را کار نبود با وجود ** عاشقان را هست بی سرمایه سود
  • بال نه و گرد عالم می‌پرند ** دست نه و گو ز میدان می‌برند
  • آن فقیری کو ز معنی بوی یافت ** دست ببریده همی زنبیل بافت
  • عاشقان اندر عدم خیمه زدند ** چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند
  • شیرخواره کی شناسد ذوق لوت ** مر پری را بوی باشد لوت و پوت 3025