English    Türkçe    فارسی   

3
3168-3177

  • دست و پایش ماند از رفتن به راه ** زلزله افکند در جانش اله
  • باز بهر مصلحت بازش کشید ** که به خویش آ باز رو ای مستفید
  • وقت حیرت نیست حیرت پیش تست ** این زمان در ره در آ چالاک و چست 3170
  • دستهای مصطفی بر رو نهاد ** بوسه‌های عاشقانه بس بداد
  • مصطفی دست مبارک بر رخش ** آن زمان مالید و کرد او فرخش
  • شد سپید آن زنگی و زاده‌ی حبش ** همچو بدر و روز روشن شد شبش
  • یوسفی شد در جمال و در دلال ** گفتش اکنون رو بده وا گوی حال
  • او همی‌شد بی سر و بی پای مست ** پای می‌نشناخت در رفتن ز دست 3175
  • پس بیامد با دو مشک پر روان ** سوی خواجه از نواحی کاروان
  • دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
  • خواجه از دورش بدید و خیره ماند ** از تحیر اهل آن ده را بخواند