English    Türkçe    فارسی   

3
3708-3717

  • زانک عادت کرده بود آن پاک‌جیب ** در هزیمت رخت بردن سوی غیب
  • چون جهان را دید ملکی بی‌قرار ** حازمانه ساخت زان حضرت حصار
  • تا به گاه مرگ حصنی باشدش ** که نیابد خصم راه مقصدش 3710
  • از پناه حق حصاری به ندید ** یورتگه نزدیک آن دز برگزید
  • چون بدید آن غمزه‌های عقل‌سوز ** که ازو می‌شد جگرها تیردوز
  • شاه و لشکر حلقه در گوشش شده ** خسروان هوش بیهوشش شده
  • صد هزاران شاه مملوکش برق ** صد هزاران بدر را داده به دق
  • زهره نی مر زهره را تا دم زند ** عقل کلش چون ببیند کم زند 3715
  • من چگویم که مرا در دوخته‌ست ** دمگهم را دمگه او سوخته‌ست
  • دود آن نارم دلیلم من برو ** دور از آن شه باطل ما عبروا