English    Türkçe    فارسی   

3
3863-3872

  • در سمرقندست قند اما لبش ** از بخارا یافت و آن شد مذهبش
  • ای بخارا عقل‌افزا بوده‌ای ** لیکن ازمن عقل و دین بربوده‌ای
  • بدر می‌جویم از آنم چون هلال ** صدر می‌جویم درین صف نعال 3865
  • چون سواد آن بخارا را بدید ** در سواد غم بیاضی شد پدید
  • ساعتی افتاد بیهوش و دراز ** عقل او پرید در بستان راز
  • بر سر و رویش گلابی می‌زدند ** از گلاب عشق او غافل بدند
  • او گلستانی نهانی دیده بود ** غارت عشقش ز خود ببریده بود
  • تو فسرده درخور این دم نه‌ای ** با شکر مقرون نه‌ای گرچه نیی 3870
  • رخت عقلت با توست و عاقلی ** کز جنودا لم تروها غافلی
  • در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
  • اندر آمد در بخارا شادمان ** پیش معشوق خود و دارالامان