English    Türkçe    فارسی   

3
3912-3921

  • جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز ** آب را از جوی کی باشد گریز
  • آب کوزه چون در آب جو شود ** محو گردد در وی و جو او شود
  • وصف او فانی شد و ذاتش بقا ** زین سپس نه کم شود نه بدلقا
  • خویش را بر نخل او آویختم ** عذر آن را که ازو بگریختم 3915
  • رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست
  • همچو گویی سجده کن بر رو و سر ** جانب آن صدر شد با چشم تر
  • جمله خلقان منتظر سر در هوا ** کش بسوزد یا برآویزد ورا
  • این زمان این احمق یک لخت را ** آن نماید که زمان بدبخت را
  • همچو پروانه شرر را نور دید ** احمقانه در فتاد از جان برید
  • لیک شمع عشق چون آن شمع نیست ** روشن اندر روشن اندر روشنیست 3920
  • او به عکس شمعهای آتشیست ** می‌نماید آتش و جمله خوشیست
  • صفت آن مسجد کی عاشق‌کش بود و آن عاشق مرگ‌جوی لا ابالی کی درو مهمان شد