English    Türkçe    فارسی   

3
3924-3933

  • بس که اندر وی غریب عور رفت ** صبحدم چون اختران در گور رفت
  • خویشتن را نیک ازین آگاه کن ** صبح آمد خواب را کوتاه کن 3925
  • هر کسی گفتی که پریانند تند ** اندرو مهمان کشان با تیغ کند
  • آن دگر گفتی که سحرست و طلسم ** کین رصد باشد عدو جان و خصم
  • آن دگر گفتی که بر نه نقش فاش ** بر درش کای میهمان اینجا مباش
  • شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت ** ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
  • وان یکی گفتی که شب قفلی نهید ** غافلی کاید شما کم ره دهید 3930
  • مهمان آمدن در آن مسجد
  • تا یکی مهمان در آمد وقت شب ** کو شنیده بود آن صیت عجب
  • از برای آزمون می‌آزمود ** زانک بس مردانه و جان سیر بود
  • گفت کم گیرم سر و اشکمبه‌ای ** رفته گیر از گنج جان یک حبه‌ای