English    Türkçe    فارسی   

3
432-441

  • باز گوید بط را کز آب خیز ** تا ببینی دشتها را قندریز
  • بط عاقل گویدش ای باز دور ** آب ما را حصن و امنست و سرور
  • دیو چون باز آمد ای بطان شتاب ** هین به بیرون کم روید از حصن آب
  • باز را گویند رو رو باز گرد ** از سر ما دست دار ای پای‌مرد 435
  • ما بری از دعوتت دعوت ترا ** ما ننوشیم این دم تو کافرا
  • حصن ما را قند و قندستان ترا ** من نخواهم هدیه‌ات بستان ترا
  • چونک جان باشد نیاید لوت کم ** چونک لشکر هست کم ناید علم
  • خواجه‌ی حازم بسی عذر آورید ** بس بهانه کرد با دیو مرید
  • گفت این دم کارها دارم مهم ** گر بیایم آن نگردد منتظم 440
  • شاه کار نازکم فرموده است ** ز انتظارم شاه شب نغنوده است