English    Türkçe    فارسی   

3
652-661

  • تیر را بگشاد آن خواجه ز شست ** زد بر آن حیوان که تا افتاد پست
  • اندر افتادن ز حیوان باد جست ** روستایی های کرد و کوفت دست
  • ناجوامردا که خرکره‌ی منست ** گفت نه این گرگ چون آهرمنست
  • اندرو اشکال گرگی ظاهرست ** شکل او از گرگی او مخبرست 655
  • گفت نه بادی که جست از فرج وی ** می‌شناسم همچنانک آبی ز می
  • کشته‌ای خرکره‌ام را در ریاض ** که مبادت بسط هرگز ز انقباض
  • گفت نیکوتر تفحص کن شبست ** شخصها در شب ز ناظر محجبست
  • شب غلط بنماید و مبدل بسی ** دید صایب شب ندارد هر کسی
  • هم شب و هم ابر و هم باران ژرف ** این سه تاریکی غلط آرد شگرف 660
  • گفت آن بر من چو روز روشنست ** می‌شناسم باد خرکره‌ی منست