English    Türkçe    فارسی   

3
663-672

  • خواجه بر جست و بیامد ناشکفت ** روستایی را گریبانش گرفت
  • کابله طرار شید آورده‌ای ** بنگ و افیون هر دو با هم خورده‌ای
  • در سه تاریکی شناسی باد خر ** چون ندانی مر مرا ای خیره‌سر 665
  • آنک داند نیمشب گوساله را ** چون نداند همره ده‌ساله را
  • خویشتن را عارف و واله کنی ** خاک در چشم مروت می‌زنی
  • که مرا از خویش هم آگاه نیست ** در دلم گنجای جز الله نیست
  • آنچ دی خوردم از آنم یاد نیست ** این دل از غیر تحیر شاد نیست
  • عاقل و مجنون حقم یاد آر ** در چنین بی‌خویشیم معذور دار 670
  • آنک مرداری خورد یعنی نبید ** شرع او را سوی معذوران کشید
  • مست و بنگی را طلاق و بیع نیست ** همچو طفلست او معاف و معتقیست