English    Türkçe    فارسی   

3
671-680

  • آنک مرداری خورد یعنی نبید ** شرع او را سوی معذوران کشید
  • مست و بنگی را طلاق و بیع نیست ** همچو طفلست او معاف و معتقیست
  • مستیی کید ز بوی شاه فرد ** صد خم می در سر و مغز آن نکرد
  • پس برو تکلیف چون باشد روا ** اسب ساقط گشت و شد بی دست و پا
  • بار کی نهد در جهان خرکره را ** درس کی دهد پارسی بومره را 675
  • بار بر گیرند چون آمد عرج ** گفت حق لیس علی الاعمی حرج
  • سوی خود اعمی شدم از حق بصیر ** پس معافم از قلیل و از کثیر
  • لاف درویشی زنی و بی‌خودی ** های هوی مستیان ایزدی
  • که زمین را من ندانم ز آسمان ** امتحانت کرد غیرت امتحان
  • باد خرکره‌ی چنین رسوات کرد ** هستی نفی ترا اثبات کرد 680