English    Türkçe    فارسی   

3
998-1007

  • مارگیر از بهر حیرانی خلق ** مار گیرد اینت نادانی خلق
  • آدمی کوهیست چون مفتون شود ** کوه اندر مار حیران چون شود
  • خویشتن نشناخت مسکین آدمی ** از فزونی آمد و شد در کمی 1000
  • خویشتن را آدمی ارزان فروخت ** بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
  • صد هزاران مار و که حیران اوست ** او چرا حیران شدست و ماردوست
  • مارگیر آن اژدها را بر گرفت ** سوی بغداد آمد از بهر شگفت
  • اژدهایی چون ستون خانه‌ای ** می‌کشیدش از پی دانگانه‌ای
  • کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام ** در شکارش من جگرها خورده‌ام 1005
  • او همی مرده گمان بردش ولیک ** زنده بود و او ندیدش نیک نیک
  • او ز سرماها و برف افسرده بود ** زنده بود و شکل مرده می‌نمود