English    Türkçe    فارسی   

4
1329-1338

  • ور بخوردی کی علف هضمش شدی ** گر ز مقصود علف واقف بدی
  • پس ستون این جهان خود غفلتست ** چیست دولت کین دوادو با لتست 1330
  • اولش دو دو به آخر لت بخور ** جز درین ویرانه نبود مرگ خر
  • تو به جد کاری که بگرفتی به دست ** عیبش این دم بر تو پوشیده شدست
  • زان همی تانی بدادن تن به کار ** که بپوشید از تو عیبش کردگار
  • همچنین هر فکر که گرمی در آن ** عیب آن فکرت شدست از تو نهان
  • بر تو گر پیدا شدی زو عیب و شین ** زو رمیدی جانت بعد المشرقین 1335
  • حال که آخر زو پشیمان می‌شوی ** گر بود این حال اول کی دوی
  • پس بپوشید اول آن بر جان ما ** تا کنیم آن کار بر وفق قضا
  • چون قضا آورد حکم خود پدید ** چشم وا شد تا پشیمانی رسید