English    Türkçe    فارسی   

4
1427-1436

  • نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ ** که دماغ و عقل روید دشت و باغ
  • سوی دشت از دشت نکته بشنوی ** سوی باغ آیی شود نخلت روی
  • اندرین ره ترک کن طاق و طرنب ** تا قلاوزت نجنبد تو مجنب
  • هر که او بی سر بجنبد دم بود ** جنبشش چون جنبش کزدم بود 1430
  • کژرو و شب کور و زشت و زهرناک ** پیشه‌ی او خستن اجسام پاک
  • سر بکوب آن را که سرش این بود ** خلق و خوی مستمرش این بود
  • خود صلاح اوست آن سر کوفتن ** تا رهد جان‌ریزه‌اش زان شوم‌تن
  • واستان آن دست دیوانه سلاح ** تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
  • چون سلاحش هست و عقلش نه ببند ** دست او را ورنه آرد صد گزند 1435
  • بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راه‌زن
  • بدگهر را علم و فن آموختن ** دادن تیغی به دست راه‌زن