English    Türkçe    فارسی   

4
1460-1469

  • خیز بنگر کاروان ره‌زده ** هر طرف غولیست کشتیبان شده 1460
  • خضر وقتی غوث هر کشتی توی ** هم‌چو روح‌الله مکن تنها روی
  • پیش این جمعی چو شمع آسمان ** انقطاع و خلوت آری را بمان
  • وقت خلوت نیست اندر جمع آی ** ای هدی چون کوه قاف و تو همای
  • بدر بر صدر فلک شد شب روان ** سیر را نگذارد از بانگ سگان
  • طاعنان هم‌چون سگان بر بدر تو ** بانگ می‌دارند سوی صدر تو 1465
  • این سگان کرند از امر انصتوا ** از سفه و عوع کنان بر بدر تو
  • هین بمگذار ای شفا رنجور را ** تو ز خشم کر عصای کور را
  • نه تو گفتی قاید اعمی به راه ** صد ثواب و اجر یابد از اله
  • هر که او چل گام کوری را کشد ** گشت آمرزیده و یابد رشد