English    Türkçe    فارسی   

4
185-194

  • گفت یزدان وصف این جای حرج ** بهر محشر لا تری فیها عوج 185
  • معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم
  • چادر خود را برو افکند زود ** مرد را زن ساخت و در را بر گشود
  • زیر چادر مرد رسوا و عیان ** سخت پیدا چون شتر بر نردبان
  • گفت خاتونیست از اعیان شهر ** مر ورا از مال و اقبالست بهر
  • در ببستم تا کسی بیگانه‌ای ** در نیاید زود نادانانه‌ای
  • گفت صوفی چیستش هین خدمتی ** تا بر آرم بی‌سپاس و منتی 190
  • گفت میلش خویشی و پیوستگیست ** نیک خاتونیست حق داند که کیست
  • خواست دختر را ببیند زیر دست ** اتفاقا دختر اندر مکتبست
  • باز گفت ار آرد باشد یا سبوس ** می‌کنم او را به جان و دل عروس
  • یک پسر دارد که اندر شهر نیست ** خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست