English    Türkçe    فارسی   

4
1852-1861

  • نه نجومست و نه رملست و نه خواب ** وحی حق والله اعلم بالصواب
  • از پی روپوش عامه در بیان ** وحی دل گویند آن را صوفیان
  • وحی دل گیرش که منظرگاه اوست ** چون خطا باشد چو دل آگاه اوست
  • مومنا ینظر به نور الله شدی ** از خطا و سهو آمن آمدی 1855
  • نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله
  • صوفیی از فقر چون در غم شود ** عین فقرش دایه و مطعم شود
  • زانک جنت از مکاره رسته است ** رحم قسم عاجزی اشکسته است
  • آنک سرها بشکند او از علو ** رحم حق و خلق ناید سوی او
  • این سخن آخر ندارد وان جوان ** از کمی اجرای نان شد ناتوان
  • شاد آن صوفی که رزقش کم شود ** آن شبه‌ش در گردد و اویم شود 1860
  • زان جرای خاص هر که آگاه شد ** او سزای قرب و اجری‌گاه شد