English    Türkçe    فارسی   

4
1945-1954

  • نم نبارد ابر از شومی او ** شهر شد ویرانه از بومی او 1945
  • از گر آن احمقان طوفان نوح ** کرد ویران عالمی را در فضوح
  • گفت پیغامبر که احمق هر که هست ** او عدو ماست و غول ره‌زنست
  • هر که او عاقل بود از جان ماست ** روح او و ریح او ریحان ماست
  • عقل دشنامم دهد من راضیم ** زانک فیضی دارد از فیاضیم
  • نبود آن دشنام او بی‌فایده ** نبود آن مهمانیش بی‌مایده 1950
  • احمق ار حلوا نهد اندر لبم ** من از آن حلوای او اندر تبم
  • این یقین دان گر لطیف و روشنی ** نیست بوسه‌ی کون خر را چاشنی
  • سبلتت گنده کند بی‌فایده ** جامه از دیگش سیه بی‌مایده
  • مایده عقلست نی نان و شوی ** نور عقلست ای پسر جان را غذی