English    Türkçe    فارسی   

4
1950-1959

  • نبود آن دشنام او بی‌فایده ** نبود آن مهمانیش بی‌مایده 1950
  • احمق ار حلوا نهد اندر لبم ** من از آن حلوای او اندر تبم
  • این یقین دان گر لطیف و روشنی ** نیست بوسه‌ی کون خر را چاشنی
  • سبلتت گنده کند بی‌فایده ** جامه از دیگش سیه بی‌مایده
  • مایده عقلست نی نان و شوی ** نور عقلست ای پسر جان را غذی
  • نیست غیر نور آدم را خورش ** از جز آن جان نیابد پرورش 1955
  • زین خورشها اندک اندک باز بر ** کین غذای خر بود نه آن حر
  • تا غذای اصل را قابل شوی ** لقمه‌های نور را آکل شوی
  • عکس آن نورست کین نان نان شدست ** فیض آن جانست کین جان جان شدست
  • چون خوری یکبار از ماکول نور ** خاک ریزی بر سر نان و تنور