English    Türkçe    فارسی   

4
1989-1998

  • گربه‌ی چه شیر شیرافکن بود ** عقل ایمانی که اندر تن بود
  • غره‌ی او حاکم درندگان ** نعره‌ی او مانع چرندگان 1990
  • شهر پر دزدست و پر جامه‌کنی ** خواه شحنه باش گو و خواه نی
  • امیر کردن رسول علیه‌السلام جوان هذیلی را بر سریه‌ای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند
  • یک سریه می‌فرستادش رسول ** به هر جنگ کافر و دفع فضول
  • یک جوانی را گزید او از هذیل ** میر لشکر کردش و سالار خیل
  • اصل لشکر بی‌گمان سرور بود ** قوم بی‌سرور تن بی‌سر بود
  • این همه که مرده و پژمرده‌ای ** زان بود که ترک سرور کرده‌ای 1995
  • از کسل وز بخل وز ما و منی ** می‌کشی سر خویش را سر می‌کنی
  • هم‌چو استوری که بگریزد ز بار ** او سر خود گیرد اندر کوهسار
  • صاحبش در پی دوان کای خیره سر ** هر طرف گرگیست اندر قصد خر