English    Türkçe    فارسی   

4
1993-2002

  • یک جوانی را گزید او از هذیل ** میر لشکر کردش و سالار خیل
  • اصل لشکر بی‌گمان سرور بود ** قوم بی‌سرور تن بی‌سر بود
  • این همه که مرده و پژمرده‌ای ** زان بود که ترک سرور کرده‌ای 1995
  • از کسل وز بخل وز ما و منی ** می‌کشی سر خویش را سر می‌کنی
  • هم‌چو استوری که بگریزد ز بار ** او سر خود گیرد اندر کوهسار
  • صاحبش در پی دوان کای خیره سر ** هر طرف گرگیست اندر قصد خر
  • گر ز چشمم این زمان غایب شوی ** پیشت آید هر طرف گرگ قوی
  • استخوانت را بخاید چون شکر ** که نبینی زندگانی را دگر 2000
  • آن مگیر آخر بمانی از علف ** آتش از بی‌هیزمی گردد تلف
  • هین بمگریز از تصرف کردنم ** وز گرانی بار که جانت منم