English    Türkçe    فارسی   

4
1996-2005

  • از کسل وز بخل وز ما و منی ** می‌کشی سر خویش را سر می‌کنی
  • هم‌چو استوری که بگریزد ز بار ** او سر خود گیرد اندر کوهسار
  • صاحبش در پی دوان کای خیره سر ** هر طرف گرگیست اندر قصد خر
  • گر ز چشمم این زمان غایب شوی ** پیشت آید هر طرف گرگ قوی
  • استخوانت را بخاید چون شکر ** که نبینی زندگانی را دگر 2000
  • آن مگیر آخر بمانی از علف ** آتش از بی‌هیزمی گردد تلف
  • هین بمگریز از تصرف کردنم ** وز گرانی بار که جانت منم
  • تو ستوری هم که نفست غالبست ** حکم غالب را بود ای خودپرست
  • خر نخواندت اسپ خواندت ذوالجلال ** اسپ تازی را عرب گوید تعال
  • میر آخر بود حق را مصطفی ** بهر استوران نفس پر جفا 2005