English    Türkçe    فارسی   

4
2103-2112

  • گفت مستانه عیان آن ذوفنون ** لا اله الا انا ها فاعبدون
  • چون گذشت آن حال گفتندش صباح ** تو چنین گفتی و این نبود صلاح
  • گفت این بار ار کنم من مشغله ** کاردها بر من زنید آن دم هله 2105
  • حق منزه از تن و من با تنم ** چون چنین گویم بباید کشتنم
  • چون وصیت کرد آن آزادمرد ** هر مریدی کاردی آماده کرد
  • مست گشت او باز از آن سغراق زفت ** آن وصیتهاش از خاطر برفت
  • نقل آمد عقل او آواره شد ** صبح آمد شمع او بیچاره شد
  • عقل چون شحنه‌ست چون سلطان رسید ** شحنه‌ی بیچاره در کنجی خزید 2110
  • عقل سایه‌ی حق بود حق آفتاب ** سایه را با آفتاب او چه تاب
  • چون پری غالب شود بر آدمی ** گم شود از مرد وصف مردمی