English    Türkçe    فارسی   

4
2108-2117

  • مست گشت او باز از آن سغراق زفت ** آن وصیتهاش از خاطر برفت
  • نقل آمد عقل او آواره شد ** صبح آمد شمع او بیچاره شد
  • عقل چون شحنه‌ست چون سلطان رسید ** شحنه‌ی بیچاره در کنجی خزید 2110
  • عقل سایه‌ی حق بود حق آفتاب ** سایه را با آفتاب او چه تاب
  • چون پری غالب شود بر آدمی ** گم شود از مرد وصف مردمی
  • هر چه گوید آن پری گفته بود ** زین سری زان آن سری گفته بود
  • چون پری را این دم و قانون بود ** کردگار آن پری خود چون بود
  • اوی او رفته پری خود او شده ** ترک بی‌الهام تازی‌گو شده 2115
  • چون به خود آید نداند یک لغت ** چون پری را هست این ذات و صفت
  • پس خداوند پری و آدمی ** از پری کی باشدش آخر کمی